FACTS ABOUT داستان های واقعی REVEALED

Facts About داستان های واقعی Revealed

Facts About داستان های واقعی Revealed

Blog Article

۱۳ نوامبر بود که این جوان ۲۳ ساله حوالی ساعت ۳:۱۵ بامداد از خواب بیدار شد. دفیو به طور سیستماتیک به هر یک از چهار خواهر و برادر خود (یکی در سن ۹ سالگی) یک‌بار و به هر دو والدینش دو بار شلیک کرد؛ سپس به باری در آن نزدیکی فرار کرد و ادعا نمود که یک اوباش محلی خانواده‌اش را به قتل رسانده است.

مرد می‌توانست ترس را در چشمان دخترش ببیند. در حالی که در ماشین را می‌بست به دخترش گفت: «همینجا بشین. به محض این که بتونم برمی‌گردم.»

اگر قرار باشد که تنها یک داستان از میان تمام داستان‌های جنایی آگاتا کریستی را انتخاب کنید که بدانید چرا به آگاتا لقب «ملکه‌ی داستان‌های جنایی» را داده‌اند، قتل در قطار سریع‌السیر شرق دلایل متقاعدکننده‌ای را در اختیارتان می‌گذارد!
Rastannameh
هتل استنلی در استس پارک کلرادو، کمتر از شش مایل از پارک ملی کوه راکی فاصله دارد. البته شاید موضوع قابل توجه‌تر، جذابیت ادبی، سینمایی و ماوراءالطبیعه آن باشد که توسط فیلم کلاسیک استنلی کوبریک در سال ۱۹۸۰ به نام «درخشش»، بدنام شد.

سر و کله‌ی قاتل استیت در سال ۱۹۷۰ در کالیفرنیا پیدا شد. او یک قاتل سریالی و متجاوز بود که از شیوه‌ای یکسان برای انتخاب و حمله به قربانیانش استفاده می‌کرد. 

درضمن رفتارهای علي بسیار کودکانه است. ظاهرا هنوز به آمادگی و بلوغ روانی – اجتماعی براي ازدواج نرسیده است.

همه باور نمی‌کنند که داستان‌های واقعی ارواح، در سال‌نگاشت تاریخ وجود دارند. شکاکان اطمینان دارند که بین قلمرو زنده‌ها و مردگان جدایی مطلق وجود دارد.

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

در سپتامبر ۱۹۴۴، دوروتی پورسل ۱۹ ساله با درد معده از خواب بیدار شد؛ کاملاً غافل از اینکه در شرف زایمان است. او نوزادش را از پنجره به بیرون پرت کرد و متعاقباً این کار نهادینه شد.

نام‌گذاری با توجه به نام آن کنیز جوانی انجام شد که گفته شده است توجه صاحب مزرعه، کلارک وودراف، را به خود جلب کرده بود.

مردم شهر شایعه می‌کردند که زونا یک فرزند نامشروع به دنیا آورده است، که شو قبلاً دو بار ازدواج کرده است، و اینکه دومی به طور مرموزی مرده است.

در مواقعی که هیچ کس داخل خانه نبود، رهگذران اشباح سرگردان را گزارش می‌کردند. لوتز حتی ادعا کرد که همسرش را در بالای تختشان شناور دیده و او نیز در ساعت ۳:۱۵ صبح از خواب بیدار شده بود.

دخترک با هیجان سر تکون داد. “من اونو می خوام! من اونو می خوام!”

در نهایت هم یکی از خوانندگان‌مان با دفتر مجله تماس گرفت و داستان زندگی خود را برایمان تعریف کرد. شما هم این داستان را بخوانید و او را راهنمایی کنید. اگر زندگی خودتان هم داستانی عجیب است حتما با ما تماس بگیرید تا در شماره بعد داستان شما زینت‌بخش این صفحات باشد.

Report this page